دهرآشوب

ساخت وبلاگ
در كافه نسشته بودم منتظر. نيم ساعتي دير كرده بود. كافه اش دكوري جان دار و دنج داشت و طراح اش انگار، جان بخشي به اشياء را خوب مي دانست. به كاتولوگ هاي رو ميز چيده شده كه تبليغات تئاتر و رمان هاي جديد و يا موسيقي هاي از آب گذشته را مي كرد، نگاهي انداختم. در ميان آنها صفحه اي ديدم كه تابلويي نقاشي شده بود وجلوي نام هنرمندش، خط تيره گذاشته شده بود. تصوير يك پشت بامي بود كه با شيرواني  قهوه اي رنگ و آسماني آبي رنگ، تمامِ بوم را پوشانده بود. پشت بام طوري نرده كشي شده بود كه فكر مي كردي وارد كارگاه فني شده و خرده فرمايشات كارفرماها آزارت مي داد. به ساعتم نگاه كردم دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 64 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:25

در نزد فلاسفه ي اسلامي،  اين نكته يعني "هر شي از آن حيث كه خودش، خودش هست"، هميشه مطرح بوده است. براي مثال مي گويند: ماهيت من حيث هي ليست الا هي. يعني ماهيت از آن حيث كه ماهيت است چيزي جز ماهيت نيست. اين نكته، چيزي عجيب و اصيلي است. از اين جهت كه بايد قطع نظر كرد از روابط و عوارض و هرچيزي غير از ذات. خودِ هر شخص را اگر از آن حيث كه خودش هست را در نظر بگيريم، راه به كجا مي برد؟ آيا كسي مي داند؟  تو از آن حيث كه تويي؛ فارغ از آنكه نامي داشته باشي، يا قدي و جسمي با تو قرين باشد.ديروز در حالي كه داشتم جمع مي كردم كه بروم، چشمم به كتابچه ي گشوده ي در دست خانمي افتاد ك دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:07

بر، داشتن هايمان جاهل مي شويم و بر، نداشتن هايمان عاشق. 

 بر، بودن هايمان غافل مي شويم و بر رفتن هايمان عاجز... .

دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : بياعة النخي,بيانو,بياض البيض,بيان,بياض الثلج,بياعة النخي 1,بيانيتش,بيارق العربا,بيار رباط,بياكا, نویسنده : dahrashooba بازدید : 70 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00

بن بست مشكات.بردل اش آويزان.سرازير شد.اللهُ نورُ السمواتِ والارضِ مَثل نوره كَمشكوة ٍفيها مِصباحٌ  المصباحُ في زجاجهٍ  الزجاجهُ كاِنّها كوكبٌ دُرّيٌ يُوقَد من شجرهٍ مباركهٍ زيتونه لاشرقيه و لا غربيه يكاد زيتها يضيء و لو لم  تمسسه نارٌ نورٌ علي نورٍ يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شيء عليم. دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 80 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00

    همين ديروز، از كنار درختي كه  تن اش را اطلسي از شكوفه ها، مونجوق دوزي كرده بودند مي گذشتم. از درخت پرسيدم تو خسته نمي شوي از تكرارِ بازيِ هر سالِ فصل؟ كه هر سال حَشْر مي بيني و نَشْر؟ نشر شكوفه هايت و حشر پاييز و زمستانت؟ آيه اي  را يادم آمد كه "يسبح  بحمده ما في السموات و ما في الارض". با خود گفتم في ما سَلَف، اي درخت، به حالت غبطه داشتم كه " طوبي لكم، كه كف فهمت از من بيشتر است كه مي داني براي چه هستي و زبانت به حمد حق گشاد است" اما امروز به اين مي انديشم آيا مي تواني از اين مقدارت خسته و گريزان شوي؟ و بخواهي كه اين نباشي و ميل نا خوشايند وسرزنش كننده ات دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نشر چشمه,نشر نی,نشر الگو,نشر ماهی,نشر مرکز,نشر خم دمبل,نشر ثالث,نشر افق,نشر دریافت,نشریه یالثارات, نویسنده : dahrashooba بازدید : 61 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00

در ايام تعطيلات به پيشنهاد پدر به منزل يكي از دوستانش واقع در حوالي جايي كه ساكن بوديم، رفتيم.به تازگي خانه از عطر پدرشان تهي شده بود و بوي "سرد حقيقت رفتن"، باز مشام را نواخته بود.پدر آن خانه از دوستان پدر بود. وارد منزل كه شديم پسرهفده يا بيست ساله اي كه بعد از پدرش، دوم شخص منزل بود به استقبال آمد.آخر بار كه ديده بودمش، در جشن ازدواج خواهرم بود كه حدودا شش ساله مي زد. بعد از او، مادرِ لاغر اندامش كه به تازگي از قرنطينه به درآمده بود وكامش از مرگ رهيده بود، ‌به استقبال آمد.هر آنكه شنيده بود كه سادات مريض است آن هم از اين نوع، نگفت او ماندني است. گفت كه از دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 76 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00

يگانه آن چيزي كه مرا مي آرامد  در سراسيمگي پديده هاي بي نشاني كه بر من هموار مي گردند، اين واقعيت است كه " روزي از اين خواب بيدار مي شوم. آنگاه مي يابم كه همه ي آنچه بر من گذر كرد و يا من برآن گذر داشتم، تنها خوابي بوده است" . وَه كه اين واقعيت عجب تسكيني مي دهدم.الناس نیام اذا ماتوا، انتبهوا. دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 90 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00

در اندروني پاگذاشت. با خود گفت چه مي خواستم چرا اينجا آمدم.چيزي از كلام، ياري اش نمي كرد. چشمانش را بهم فشرد. با بغضي گفت كاش...كاش مي دانست. چرا نمي داند؟. لعنتي، چرا نمي داند،" كلام الله".  كُل عالم كلام الله است. هر شيء كه مي بينيم و نمي بينيم، همگي حروف اند كه كلمه اي را مي سازند. حروف؟ اوهوم. حرف اند. اشياء و افكار‌همگي حرف اند. هرچه تعداد حروف ات بيشتر شود، كلمه ي تو بزرگتر و وسيع تر و يا به تعبير بسيط تر خواهد بود.  با خودگفت: اينجا، در اندروني چه مي خاستم. الان چه هنگامه اي است براي بيان اين تعابير.آخر نمي داني مگر اين تعابير در دنياي ما در طاقچه ها و يا دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : ليفيوس اندرونيكوس,البابا اندرونيقوس,القديس اندرونيكوس,القديس اندرونيقوس,اندروني ناصرالدين,اندرونيک تيموريان,معني اندروني, نویسنده : dahrashooba بازدید : 56 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:00